علیرضای عزیزم!
امروز پنج شنبه 1 شهریوره ..... ساعت تازه از نیمه گذشته و تازه وارد روز پنج شنبه شدیم ..... ما 2 روز با هم سرسنگین هستیم ..... قهرمون از پایان نامه شروع شد .... من بهت گفتم نمی خوام موضوع های طراحی شهری بردارم ..... تو گفتی یا میدان یا مبلمان یا ..... ولی من موضوع طراحی نمی خواستم .... بهت گفتم خودت برو تنها کار کن اصلا ..... من می خوام موضوع حقوقی بردارم ..... و اینجا بود که تو تاکسی به هم محل ندادیم دیگه و قهر کردیم ......
تو دیروز زنگ زدی به تلفن اتاق من و یه ذره باهام حرف زدی ..... مثلا می خواستی سر صحبت رو باز کنی که با هم آشتی کنیم ..... اما کاش میدونستی که چه جوری باید باهام حرف بزنی تا رامم کنی...... تو اولش سرسنگین بودی من هی شوخی کردم باهات دیدیم نخیر فایده ای نداره ......تو بهم گفتی عالم بی علم ..... زنبور بی عسل ..... گفتی فقط بلدی واسه دیگران حرف بزنی و خودت اصلا عمل نکنی ...... بعدم باز دعوامون شد و سکوت و ....... قطع کردیم و الان یه شبانه روز کامله که ما از هم بی خبریم و صدای همو نشنیدیم ..... حتی من نرفتم کارت امتحانمو بگیرم که چند روز دیگه امتحانام شروع میشه ...... خدایا علیرضا وقتی نیستی انگار می خوام بمیرم .... بدون تو هیچ کاری نمی تونم بکنم ....... چقدر این غرور لعنتی چیز بدیه ..... من به خاطر این غرور بیجام نه می تونم بهت بزنگم نه آف بذارم نه .......... خدااااااااایا دلم تنگ شده براش ......
می بوسمت عزیزکم شب خوب بخوابی.......
اصلا می دانی چیست؟
من دلم باران می خواهد...
تو هم ...
من دلم باران می خواهد .....
قدم زدن زیر باران دست در دست علیرضاااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!
خوب خیلی دیوونه ای! (ببخشید اینقدر رک می گم) بابا این غرور لعنتی جامعه ی بشریت رو از هم پاشونده! بیا برو یه زنگ بهش بزن! با دلت بد نکن. با عشقت!!! شاید این موضوع به خوشی بگذره اما ادامه ی این غرور در طولانی مدت و موضوع های مهم کار دستت می ده! دست جفتتون! نذارید این روزا بگذره!
مشکلم همینه که دیوونه ام .....
قبول دارم .....
حرفهام همش برادرانه بود!
راستی کار خیلی قشنگی می کنی که این وبلاگ رو درست کردی! خوش به حال علیرضا!!! یه جورایی بهش حسودیم می شه! براتون آرزوی خوشبختی می کنم!
آره خودمم خیلی خوشحالم که دارم روزانه هامو اینجا می نویسم ..... میدونی یه جور حس خالی شدن به آدم میده ..... و خیلی خوشحالم که سال دیگه علیرضا با خوندن اینا همه چی براش زنده میشه.......
ممنون عزیز .....
EEEEEEEEEE!!!!!!!!!!! dokhtar beshkan oon ghorooore laenatio hamash ke gharar nis ma marda pa pish bezarim .azizam la aghal vasash ye 2ta offff bezar asemooon ke be zamin nemiyad miyad
چشم سعی خودمو می کنم .... ولی چی کار کنم که بعضی وقتا که عصبانی میشم دیگه هیچی حالیم نیست و ..... بعدش پشیمونیش واسم میمونه:)
میدونی سارا جون ! یه مرد هر چقدر هم عاقل و مهربون و فهمیده باشه ولی اگه با محبوبش دعواش بشه ، هیچوقت هیچوقت غرورش بهش اجازه نمیده که اون واسه آشتی پا پیش بذاره ..البته همه مردا اینجوری نیستن ، اکثرشون اینجوری ان ، پس بهتره وقتی آروم شدی خونسرد شدی خودت پا پیش بذاری واسه آشتی ... من مجردم و هیچ تجربه ای ندارم اما این چیزیه که من بهش اعتقاد دارم
قربونت ... عاشق باش ولی کشته و مرده نباش ، بی تفاوت هم نباش .. عشقت رو دوست داشته باش
لینکت می کنم
شاد باشی
علیرضا .... اون همیشه واسه آشتی پا پیش میذاره و میذاشت .... اما این منم که با این اخلاق گندم بیشتر دورش می کنم از خودم :)
دارم سعی خودمو می کنم که بتونم اخلاقمو بهتر کنم .... که زود عصبانی نشم و قهر نکنم .....
ممنون مرجان عزیز خیلی لطف کردی بهم که اومدی.....
موفق باشی دوست گلم
چه حالی میده وقتی بعد از چند سال علیرضا این اعترافاتو می خونه
واقعااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام
؛ صاحبدلان؛ مجموعه ای از اشعار عاشقانه وعارفانه هست
منتظر حضور سبزشما ونظرتان هستم
دکتر مجتبی کرباسچی
بله!
سلام سارا جونم
من جوابه کامنتهاتو توی وبلاگم دادم . هر مشکله دیگه ای هم داشتی من در خدمتم و خوشحال میشم کمکت کنم
قربونت
ممنون مرجان مهربونم........
مرسییییییییییییییی عزیزم